به نام او که سرچشمه همه خوبیهاست.....
همو که با آمدنش تمام عالم سراسر عدالت و محبت میشود.....
آقای من......
یک سال صبوری، یک سال غم دوری، یک سال چشم انتظاری.
باورت می شود محمد؟! محبوب از در برسد و آغوش باز کند که من هم تو را چشم در راه بودم و طاقت هجرانت بیش از این نداشتم؟ گویی که تمام سال را به انتظار آیینه نشسته بودی! در هوای بودن معشوق نفس میکشی و به وسعت تمام روزها و شبهایی که به چشمانت وعده باران شوق میدادی، ابری می شوی و عاقبت، انتظار چون به سر می رسد برای شکستن این دل خسته، یک قطره هم کفایت میکند.
انتظار برای وصال، عاشق را دم به دم می کشد و زنده می سازد. آتش میزند و به خاکستر می نشاند. اما اگر جام عشق را از شوکران انتظار تهی کنند دیگر نه آبرویی برای ساقی می ماند و نه نشان از میکده ای. تمام وجود عاشق در تب وصال می سوزد اما نوشداروی این تب، نه وصال است که درمان، شیدایی پنهان معشوق است. پرنده اگر بداند دل آسمان برایش تنگ نمی شود هرگز از قفس بی حصار نمی گریزد.
صدای اذان که در گوش شهر میپیچد من سیراب از جام دعا می شوم. چه خوش حالتی بر بنده حقیرت می رود ای خدای من! کاش هرگز به پایان نرسد اذان ماه عشق. یکسال خیره به تقویم نماندم که سی غروب، روزه خود افطار کنم بدون آرزوهای بزرگ و کوچک، بدون دعا برای بندگانت. آنهمه دلتنگی را به جان نخریدم که آرزوی خوشبختی و سلامت نکنم برای آنها که می شناسمشان و گاهی فراموشم میکنند و گاهی فراموششان میکنم. آتش انتظار را در سینه نگداختم که کامروا نگشته از سر سفره نعمت پروردگار برخیزم و سوی طعامی زمینی بشتابم! رو سیاهم ای خدا، سیه روز و سیه بختم مکن!
ای مؤذن! کمی آهسته تر در گوش فلک اسرار هستی بخوان! من هم با خدا سخن بسیار دارم
به امید روزی که صاحب اذان بیاید وبا دم معصومانه خود همه را از خواب غفلت بیدار کند
.......(اللهم عجل لولیک الفرج)